بهار 87 دومین بهاری است که پدرم در جوار همرزمان شهیدش و در محفل آنان مهمان شده است و با این اوصاف به ما هم نظر لطف خود را می نماید.میدانم او همچنان مثل گذشته به ما نگاه مهربانه می کند، در مشکلات به ما کمک می کند و شاهد تمام اعمال و رفتار ماست.
آری.حاج سعید پدر مهربانی برای من و بنت الهدی و احمد است.او هیچ وقت سایه ی مهرش را از سر ما نمی گیرد.چون خیلی ما را دوست داشت.در زمان سال تحویل بر سر مزار دوستش و همرزم شهیدش،شهید پروینی رفتیم.گفتم پدر جان ما به دیدار همرزمت آمده ایم تا بدانی ما هم تحویل سال جدید در کنار شماها هستیم و شماها را فراموش نکردیم.در زمان شروع سال جدید از او خواستم تا نظر لطف و دست عنایت بر سرم بکشد و یاری ام دهد تا بتوانم در ادامه ی راهش مرا یاری دهد.
بهار86-87 پدرم با اولیای خدا محشور شد تا مزد ایثارگری هایش را بگیرد.او محشور شد با خوبان تا خستگی چندین ساله اش را بگیرد و زندگی نو شروع کند.آری مطمئن هستم بابا در زمان شروع سال نو به ما عیدی داد.عیدی بابا امید و افتخار و سربلندی بود که نثار یادگارانش کرد.با گذشت یکسال و یک ماه از شهادت پدرم فهمیدم که پدر حقیقتا جز آن آیه ی قشنگ قرآن است که می فرماید: «شهدا زنده اند و نزد خدا روزی می خورند» .آری بابا با کمک های خودش ما را یاری کرده و شاهد بودن خودش را ثابت کرده.او زنده است و روح بلندش همه جا حاضر و ناظر است و می دانم او سال جدید را با ما بود.می دانم چهره ی قشنگش را بر چهره ی من گذاشت و بوسه ی سال نو بر صورت من زد.اما مصلحت خدا است که بطور نامحسوس بیاید و بچه هایش را سرکشی کند.پدر جان همیشه وجود پربرکت تو را احساس می کنم.