خواهرم اگه ميبيني دير دير ميام به وبلاگت سر ميزنم واسه اينه که واقعا يادآوري و تحمل برام سخته
حتي گاهي اشک اجازه نميده طاقت تا آخرين مطلب بخونمشون
گاهي اوقات پيش خودم ميگم کاش که از بچگي بابا نداشتم باهاش انس نگرفته بودم نديده بودمش به خودم ميگم شايد اينطوري دوريش برام قابل تحمل تر بود
گاهي اوقات آنقدر نبودش آزارم ميده آنقدر دوس دارم پيشم باشه که از ته دل آرزوي مرگ ميکنم ......ديگه نميتونم بنويسم
اي خداااااااااااااااااااااااا