آری پدرم را می گویم.پدرم! حاج سعید قهاری سعید(فرمانده ی لشکر3حمزه سید الشهدا)
او سراپا تعهد بود.تعهدی برخاسته از خواسته ی پیامبران و ائمه، تعهدی سرشار از قدرت اسلام و صلابت دینی
دوست دارم با زبان خودمانی و سوز و درد با دوستان صحبت کنم.دوست دارم غیرت و شجاعت پدرم را که تا 16 سال عمرم در او عملا دیدم به تصویر بکشم.
پدرم حاج سعید از غیرت زمان را شرمنده کرد.غیرت او در زمستانی سرد در منطقه و دره ای صعب العبور، رسوایی را به دشمنان این انقلاب نشان داد.
می توانم به راحتی بگویم مردانگی پدرم سرچشمه ی رودها، دریاها و آبشارها و اقیانوس ها بود.آری! اویکه و تنها فرمانده ی لشکری بود که در عملیاتی پارتیزانی و در کوه و دره جلودار شد و بقیه ی نیروهای خودی با مشاهده ی فرمانده ل همراهی کرده و حاج سعید با قدرتی برگرفته از مولایش علی(ع) و شیوه ی مالک اشتر وارد میدان می شود و شهادت و زندگی را به قرعه می گذارد و دیگر یاران به ندای او لبیک گفته و در رزمی جانانه و قهرمانانه شهادت را به قرعه ی خود و 8نفر یار دلاور در می آورد.
چقدر شیرین است پس از سالیان دوری از دوستان شهیدش دعوت آنان را لبیک گفتی. می دانم پدرم با روییی سفید و اخذ مدارجی بالا به پیشگاه حق شتافت و همه ی یاران شهیدش به استقبال او آمدند و بر غیرت و مردانگی و شجاعت او احسن گفتند.
زیرا وقتی که از دوستان شهیدش یاد می کرد همیشه می گفت چگونه من با مرگ معمول دوستانم را ملاقات کنم؟؟!
پدر جان فقط دلخوشی من این است که تو آنچه که خواستی و آرزوی این دنیا و آن دنیا برایت بود رسیدی.ولی اخرین لحظات زندگی با ما و مادرم توصیه به عدم وابستگی به دنیا بود.
پدرم سجایا و خصوصیات منحصربه فردی در همه ی ابعاد داشتند.اما در بعد شجاعت ، ایثارجان،مردانگی می توانم بگویم باید کتاب ها نوشت و می توان گفت نامحدود بود.
اکنون وقت آن است که پس از عروج عاشقانه و عارفانه بیاییم وقت فراغت و آسایش، وقت گرمی و سردی، وقت غم و شادی به یاد آن دلیرمردان بیفتیم و هرکس به اندازه ی توان و تلاش خود از این چشمه های ایثار و شجاعت بهره ببریم و در راه حق و عدالت به کار بگیریم.
پدرم دلاورم حاج سعید، همه ی دوستانت می دانند طاقت و صبر تو زمین را هم شرمنده کرد.به قول دوست قدیمی خودت برادر ملکی ،5بار مجروح شدی و تمام خون بدنت در روی عرض خدا جاری گشت.آیا مگر این خون ها می خشکند؟آیا مگر این خون ها فراموش می شوند؟
مصالح کشور و سپاه را بر مصالح خود ترجیح دادی.در آخرین مجروحیت سال73 در اشنویه قبل از بهبودی کامل ،عصا به دست گرفتی و در محل کار حاضر شدی.زمین لشکر3حمزه شاهد این عصا و این جسم مجروح می باشد.به محل کار و دفترت اکتفا نکردی و با پای مجروح دوباره به منطقه رفتی.آیا غیرت،مردانگی و طاقت این نیست؟؟؟
پدر جان،کلمه ی غیرت،شجاعت برای شما شاید خیلی پیش پا افتاده بود.چون بارها می گفتی وظیفه است و دعا کنید که وظیفه ام را درست انجام دهم.
مرگ بر این گروهک های آمریکایی.مرگ بر این فرصت طلبان بی مقصد.مرگ بر این دنیا طلبان بی اعتقاد.آیا شهید قهاری جرمی جز مسلمانی و دلدادگی به خدا داشت؟
پس بیاییم برای ترقی، پیشرفت و حفظ ارزش ها و حفظ حرمت شهیدان همیشه در صحنه باشیم و نگذاریم به قول حضرت امام(ره) نا اهلان و نامردان بر ما حکومت کنند.
فرزندی که همیشه محتاج شماست؛ فاطمه قهاری