سالام من دارم گريه ميکنم بطور اتفاقي فهميدم حاجي شهيد شده من بيسيم چي حاجي بودم در کردستان يکروز رفتيم من و حاجي براي شناسايي تو خاک عراق تو سليمانيه عراق , ماموريت ما دو روز طول کشيد به نوبت خوابيديم وقت برگشتن لب مرز سوار تو يوتا ارتش شديم من روي شانه حاجي بيشتر از 5 ساعت خوابيد م وقتي از خواب بيدار شدم ديدم حاج چفيه خودش زير سرم رو ي شانه اش گذاشته وبيسيم هم خاموش کرده تا من راحت بخوابم خا طره زياد دارم , خدا با سيد الشهدامحشورش کند از کشور نيوزلند محمدي 18.4.2009