«سعید قهاری سعید»، منتظر حقیقی امر الهی، پس از سالها صبر و انتظار مخلصانه، حضور خود در جمع ربانیون را به اثبات رساند؛ ساکن بارگاه عرش الهی شد و لیاقت یافت که «عند ربهم یرزقون» را برای خود معنی کند.
سردار شهید سعید قهاری از فعالان بدو پیروزی انقلاب و نخستین گروه تشکیلدهنده سپاه در همدان در فروردین 58 بود. حضور در صحنههای نبرد، از او فردی معتقد، متین و آرام ساخت؛ او سیر قرب الهی را با جدیت در دستور کار داشت و مدارج عالی فرماندهی را تا سطوح عالی به سرعت پشت سر میگذاشت، اما همیشه مراقب بود که این مقام و درجات او را در راهی که پیش گرفته، مانع نشود، هر گاه مسئولیت مهمتر و بزرگتری را تحویل میگرفت، اگر خوشحال میشد به این دلیل بود که دامنه خدمت وسیعتری دارد و قدرت تأثیرگذاریاش، پاسداران و مردم بیشتری را در حیطه اثر خود قرار خواهد داد. او موفقیت را در رضایت مجموعه و زیردستان تفسیر و بررسی میکرد.
سردار شهید، در حالی که بسیار آرام و متین حرف میزد و راه میرفت، سختترین نقاط صحنه نبرد را سریعا شناسایی و انتخاب میکرد، در کوران درگیریها، لازم نبود دنبال او بگردیم، شدیدترین نقطه آتش و جنگ بیانگر حضور سردار قهاری در آن نقطه بود، از این که سپر بلای نیروهایش باشد، احساس رضایت و آرامش میکرد. با صبر و پایداری وصفناشدنی نقاط پیچیده و سردرگم هر درگیری را آسان میکرد، بیش از ده بار زخم و جراحت برداشت که هر بارش پذیرای چند گلوله و ترکش بود، سه بار تا مرحله از کار افتادگی پیش رفت، اما او سیر الیالله را در دستور داشت، برای همین، بر اشتیاقش افزوده میشد و جراحات و نواقص را ترمیم میکرد، هیچ چیز نمیتوانست مانع تحقق آنچه شود که او اراده کرده بود.
حاج سعید در صف عهدکنندگان الهی ثبت نام کرده و پذیرفته شده بود، صدق و درستی خود را با خدا به منصه ظهور رسانده بود. وقتی دوستان خود را میدید که در صف «و منهم من قضی نحبه» قرار گرفتهاند، بر مجاهدات خود میافزود و به بازسازی درونی خود میپرداخت، بر دامنه عبادات و اخلاص عمل میافزود، همیشه خود را در خصوص اخلاص الهی زیر ذرهبین میگذاشت. او دوره انتظار را بسیار زیبا گذراند و هر روز و هر لحظه خود را به عنوان یک منتظر که با خدای خود صادقانه عهد بسته بود کنترل میکرد و به خوبی توانست جنبههای مادی و دنیوی زندگی را با شرایط انتظار منطبق کند تا از صف منتظران خارج نشود و در همین سیر به لقاءالله رسید.
سردار قهاری از زمانی که ردای پاسداری از انقلاب را به دوش انداخت تا زمانی که خود را در ردای شهادت دید، همیشه یک پاسدار حقیقی بود، جنبههای وظیفهای یک پاسدار را بسیار بیش از آنکه به ظاهر دیده میشود، مد نظر داشت. در مقابل هر صحنهای تجسم میکرد و میسنجید که پاسدار در این موضوع وظیفهاش چیست، بیش از زمانی که در اختیار داشت، تلاش میکرد، اما هیچگاه خود را نسبت به عملکردش راضی نشان نمی داد، سرباز راستین انقلاب بود و برای پاسداری آن سر از پا نمیشناخت.
سردار مخلص سپاه تا سال 81 در مسئولیتهای مهم و خطیر منطقه شمال غرب انجام وظیفه میکرد، از جمله فرماندهان محبوب و مورد علاقه و توجه سردار سرلشکر شهید احمد کاظمی بود. شهید کاظمی با صداقت و سلامت و عزت نفس و انتقادپذیری که در وی دیده بود، همه جا از او به عنوان نمونه بارز این صفات یاد میکرد، علاقه سردار کاظمی به الگوی صبر و متانت، به اندازهای بود که پس از انتصاب به فرماندهی نیروی زمینی سپاه، قصد داشت وی را به عنوان یکی از فرماندهان اصلی شمال غرب به کارگیرد و یک روز پیش از پرواز شهادت او را طلب کرد که همراه کاروان وی در سفر به شمالغرب حاضر باشد، اما سردار قهاری همیشه با تأثر و تأسف ویژهای که خاص افراد امثال خودش بود، از نرسیدن و بازماندن به پرواز یاد میکرد. زمانی کوتاه پس از شهادت سردار کاظمی گردش ایام این چنین چرخید که سردار قهاری به حکم فرمانده جدید نیروی زمینی سپاه برای فرماندهی مجدد لشکر 3 از یزد فراخوانی شود تا مسئولیتی را که فرماندهان کمتر در مواقع تکرار میپذیرند، پذیرا شود. در مراسم معارفه، آرزوی شهادت را در سخنان خود محور قرار داد... و چقدر زود این آرزو برآورده شد، یک هفته قبل از شهادت در تهران برای عرض ادب به حضور خانواده شهید حنیف میرسد و با تأثر نقل میکند که بازمانده پرواز شهادت بوده و آرزوی همراهی آنان را همچنان تکرار میکند.
سردار منتظر شهادت، روز جمعه چهارم اسفند که نیروهایش در منطقه مرزی درگیر بودند، نشستن در مقر فرماندهی را بنا به عادت خود روا نمیبیند و برای بررسی وضعیت منطقه درگیری به همراه جمع دیگری از مخلصان سوار بر بالگرد منطقه را مورد کاوش قرار میدهد و در درگیری با اشرار خود را بر بال ملایک روانه بارگاه احدیت میکند.
کاروان همراه سردار قهاری در این سفر پرواز گوهر بود. خلبان شجاع و دلاور هوانیروز شهید پروینی، پاسدار شهید سردار درستی، شهید حسین زمانلو، شهید سید مجتبی نعمتی، مردانی بودند که هر کدام به تنهایی کتابی از عشقند و معرفت، سردار درستی تمام مدت خدمت خود را عاشقانه و عاقلانه در صحنههای سخت و نبرد گذراند، صحنههایی که هر چه به عقب تر بر میگردیم سختتر میشود تا به آغاز پیروزی انقلاب میرسیم، هیچ صخره و درهای را نمیتوان بدون رد پای او دید، در هیچ لحظهای از زمان نمیتوان هراسی بنام او پیدا کرد، شجاعت و جسارت در فرماندهی، آشنایی به علوم مدیریت در سطوح کارکنان نظامی و بسیج، پرستیژ و اقتدار و جلوه گری از توانایی پاسداران در امور مختلف اجتماعی، سیاسی، نظامی، امنیتی همیشه در رفتارش مشهود بود. شهرستان خوی یقینا به خود میبالد که چنین سرداری را در خود پرورانده که اینک معرف شهر شده است.
بنویس شهید و بعد برو سر سطر
همان جا که نخلهایش بدون سر
نماز میگذارد و بیدهای
مجنونش به سمت شرجی افق
در اهتزازند
از این سطر به آن سطر
از این خط به آن خط از این خاکریز به آن خاکریز
حالا دیگر این همه شهید را
کلمه ها تشییع میکنند
اصلا این خط آخر ندارد
بدون معطلی به جای نقطه
اشکهایت را بگذا و برو...!