او وارث است وارث دین محمد و خط سرخ شهادت.
او قائم است ایستاده و استوار و پا بر جا, تا جهانی را به قیام حق طلبانه وا دارد.
او بقیة الله است یادگاری از خط امامان و ذخیره ای از سوی خدا .
او منصور است یاری خدا و نصرت مؤمنین را پشت سر دارد و بر جباران پیروز خواهد شد .
او ثائر است انقلابی , بر انگیخته و بر انگیزنده .
او منتقم است خونخواه حادثه کربلا و انتقام گیرنده خون شهیدان و خون سید الشهدا.
او صاحب الزمان است او صاحب الامر است او ولی عصر است . زمین و زمان امر و فرمان در اختیار اوست حجت الله است و خلف صالح و مهدی است هدایت یافته ای هدایتگر راه یافته ای راهنما. هم هادی است و هم مهدی , راه شناسی خبیر و راهبانی مطمئن و راهنمایی دلسوز است .
اینک ما در انتظار و هر صبح و شام تعجیل در ظهورش را از خداوند می خواهیم . تا باز آید دلهای ما را انیس و مونس گردد . پناه مستضعفان جهان شود . باز آید تا اسلام و نور خدا را در سراسر گیتی سایه گستر سازد . تا وعده انبیاء را جامه عمل بپوشاند تا انتظار میلیون ها انسان را در سطح جهان که چشم به راه روز نجات اند بر آورد.
انشاا...
ای راد مرد جبهه ها سردار قهاری سعید وی بازتاب مهرو ماه سردار قهاری سعید
ای شمع بزم عاشقان غمخوارویارمهربان همرزم عاشوراییان سردار قهاری سعید
ازعشق مولاسوختی بس چشم بردردوختی خوش توشه ای اندوختی سردار قهاری سعید
آموختی رسم شرف وادی به وادی صف به صف اندیشمند با هدف سردار قهاری سعید
آرام اما بی قرار اندر گذار روزگار چون کوه بودی استوار سردار قهاری سعید
بذر محبت کاشتی عشق شهادت داشتی تا پرچمش افراشتی سردار قهاری سعید
تنها سفر کردی چرا؟ای کاش می بردی مرا همراه خود ای باوفا سردار قهاری سعید
صدحیف صد افسوس و آه نامردمان بی حیا نشناختند قدرتو را سردار قهاری سعید
با خون خود کردی خظاب این بار رخ با آب و تاب ای شافع روز حساب سردار قهاری سعید
گویم به خاک مادرم هرگز نمی شد باورم در خاک و خونت بنگرم سردار قهاری سعید
ای بشکندآن دست پست کزفرط نامردی شکست آن قامت رعناکه هست سردار قهاری سعید
امروز نی فردا بلی آید ز ره پور نبی با ذوالفقار حیدری سردار قهاری سعید
بازآ و یاری کن ورا در نشر احکام خدا آن شاه تقوا پیشه را سردار قهاری سعید
برخیز یک بار دگر از خاک غم بردار سر کن سینه ی خود را سپر سردار قهاری سعید
از غصه میمیرد(صبا) سوزد دل پروانه ها تا کی رسد روز جزا سردار قهاری سعید
محمد علی میرجلیلی(صبا) _ یزد
سردار سرتیپ پاسدار شهید "سعید قهاری" در مورخ 5/1/1331 در روستای چنار علیا توابع اسد آباد استان همدان در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود.
تحصیلات ابتدایی را در همان روستا به پایان رسانید و برای ادامه تحصیل به همدان رفت و دیپلم را در همان شهر اخذ نمود و پس از آن به خدمت سربازی رفت و در طی 2 سال سربازی در رژیم سابق، فنون نظامی را آموخت و همزمان با تظاهرات های مردمی علیه رژیم ستم شاهی به عنوان یک مبارز به فرمان امام (ره) مبارزات خود را آغاز کرد.
پس از انقلاب در سال 1358 جزو اولین پاسدارانی بود که به سپاه ملحق شد و فرماندهی بسیج همدان را به عهده گرفت و پس از آن جانشین سپاه همدان شد.
پس از آن فرمانده سپاه نهاوند شد و بعد از آن بنا به نیاز منطقه سنقر که در آن زمان مواجه با درگیری های ضد انقلاب بود به فرماندهی سپاه سنقر منصوب شد و پس از سه سال خدمت و درگیری در منطقه سنقر، به تیپ جوانرود در سال 1365 منصوب شد پس از آن بنا به نیاز به فرماندهی شهر پاوه منصوب شد و در آن زمان در عملیات والفجر 10 شرکت نموده که منجر به مصدومیت شیمیایی وی گردید. بعد از پاوه، به جانشینی تیپ انصار الرسول درمنطقه شاخ شمران و اورامانات منصوب شد و در یک دوره فشرده فنون عالی نظامی را آموخت و مجددا در سال 69 به شهر مرزی مریوان اعزام شد و به فرماندهی سپاه مریوان و تیپ مریوان منصوب گردید.
پس از سه سال خدمت در شهر مریوان به جانشینی قرارگاه شهید شهرامفر در سنندج منصوب گردید. پس از 6 ماه خدمت بنا به پیشنهاد سردار شهید کاظمی فرمانده وقت قرارگاه حمزه، به فرماندهی قرارگاه شهید کاوه در بانه انتخاب شد سپس به جانشینی لشکر 3 در ارومیه انتخاب شد و در طی درگیری تن به تن با اشرار و ضد کوردل در شهر اشنویه، برای پنجمین بار از ناحیه پا به شدت مجروح گردید. پس از آن مسئول ستاد قرارگاه حمزه سید ااشهدا شد. روی هم رفته ایشان 9 سال در کنار سردار شهید احمد کاظمی خدمت نمود.
پس از آن بنا به نیاز منطقه غرب کشور در قرارگاه نجف اشرف جانشین قرارگاه نجف در کرمانشاه شد و سه سال در آنجا خدمت خالصانه داشت. پس از آن به سمت فرماندهی ارشد یزد و تیپ مستقل الغدیر منصوب شد و حدود سه سال تیپ را به بهترین حالت آماده و عملیاتی تبدیل نمود.
شهید قهاری بار معنوی خود را با راه اندازی کنگره شهدای دارالعباده یزد بست و در همان جا عهدی با شهدا به خصوص شهید باکری و کاظمی بست که .......
وی در تاریخ آبان ماه 85 به فرماندهی لشکر 3 نیروی مخصوص حمزه سید الشهدا منصوب شد و پس از 3الی 4 ماه خدمت در طی درگیری با ضد انقلابیون کوردل در ارتفاعات شمال غرب به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به آرزوی دیرین خویش رسید و به همرزمان خویش شهید باکری و کاظمی پیوست.
روحشان شاد و راهشان مستدام باد.
بسم رب الشهدا و الصدیقین
تصاویری از شهید سرافراز اسلام سردار قهاری فرمانده دلاور لشکر 3 ویژه حمزه (ع) سپاه توحید
سالها پیش کودکی بودم
سخت درگیر کودکی هایم
پدرم اتفاق سبزی بود
در نهانخانه تماشایم
سالها سالهای دیگر بود
سالهای خروش و خشم و تفنگ
سالهای گذشتن از دریا
سالها سالهای آتش و جنگ
پدرم اتفاق سبزی بود
پا به پای درختها در هر باغ
زیر ایوان شب ؛ شبِ تاریک
اتفاقی عزیز مثل چراغ
پدرم قد کشید تا خورشید
من ؛ ولی در حیاط سرگردان
در زدند و دو سبز پوش ؛ دو مرد ...
پدرم رفت در پی مردان
پدرم رفت ولی من ماندم
زیر ایوان شب ؛ شب سنگین
پدرم گریه مرا بوسید
بوسه ای گرم ؛ بوسه ای خونین
پدرم رفت و آسمان لرزید
پشت پروانه های باغ شکست
زیر ایوان بی ستاره شب
آخرین شعله چراغ شکست
من از آن روزهای بی برگشت
بوی خون وستاره آوردم
با خیال بابا بزرگ شدم
جامه ای تازه به تن کردم
چشمی انداختم به عکس پدر
جامه تازه بوی ماه گرفت
روح من چون پرنده ای کوچک
زیر چتر پدر پناه گرفت
پدرم خون تازه ای بر برف
پدرم عطر تازه ای در باد
پدرم اتفاق سبزی بود
که نیفتاده ؛ اتفاق افتاد
خواند زیر درختهای بهشت
آخرین نامه مرا پدرم
آخرین سطر نامه ام این بود
پدر ! از خونت نمی گذرم
ما مانده ایم و پنجره هایی به سوی نور
در کوچه های سبز به جا مانده از شعور
ما مانده ایم و اشک یک خضوعی ز یک نبرد
در پیشگاه بیرق سبزی ز نسل نور
در این دیار حادثه مردان کشیده اند
خطی ز خط سرخ شهادت به سنگ گور
در بیعتی به وسعت احساس عاشقی
ما مانده ایم و حیرت و تکرار این غرور
ای ذوالفقار عدل علی ، مرد صحنه ایم
ما را بخوان به حرمت آن راهیان نور
امشب (طلا) به سمت طوافت نشسته است
ما مانده ایم ، بغض دخیلی ز راه دور
زندگینامه کوتاه همرزم سردار قهاری
سردار شهید درستی
سردار سرتیپ پاسدار شهید محمد حنیفه درستی در اواخر تابستان 1337 در روستای قوروق شهرستان خوی دیده به جهان گشود . علیرغم فشارهای زندگی که بر روی خانواده بود ، از سال 1344 در همان روستا روانه مدرسه شد و در خرداد 1350 کلاس ششم ابتدایی را به پایان رساند . به دلیل فراهم نبودن شرایط از تحصیل بازمانده و کمک کار پدر شد و در کنار او به کارهای کشاورزی و زراعت پرداخت . پس از خدمت مقدس سربازی به دلیل شرایط حساس منطقه شمالغرب کشور و حضور گروهکهای ضدانقلاب از تاریخ 23/12/57 به مدت یکسال به عنوان چریک در یگانهای لشکر 64 پیاده ارومیه خدمت نمود . تا اینکه فکر پیوستن به جمع سپاهیان پاسدار او در تاریخ 13/3/59 محقق شد .
او جز افرادی بود که پس از پایان دوره آموزشی اش در جهت برقراری امنیت در منطقه عملیاتی صنور خوی حضور یافته و پس از اندک مدتی به دلیل تجربه و لیاقتی که از خود نشان داد سرپرستی اردوگاه عملیاتی به او سپرده شد و از آن به بعد تا روز شهادتش در منطق عملیاتی حضور مداوم داشت . جای جایِ مناطق عملیاتی حنیف را به یاد دارد و مردم خوی قاطعیت و شجاعت و ایثار او را در ذهن دارند که چگونه ضدانقلاب را از آن مناطق ریشه کن کرد و امنیت را در همان اوایل انقلاب به مردم مومن هدیه داد .
حنیف رزمنده ای دلاور و فرماندهی با درایت بود و همین لیاقت او باعث شد تا مسئولیتهای مختلفی را بر عهده داشته و دوشادوش رزمندگان اسلام حافظ حریم و حرمت اسلام و مردم بود .
زندگی حنیف هیچ وقت رنگ آرامش را ندید و همیشه در فکر مبارزه بود و در کنار آن همت خود را جزم کرد تا فرزندان این مرز و بوم را برای دفاع از اسلام و کشور آماده کند .
حنیف فرماندهی را تکلیفی الهی می پنداشت و بدینجهت به قبول مسئولیتهای مختلف گردن نهاد و در طول زندگی پرافتخار رزمنده گی اش مسئولیتهای زیادی را تقبل کرد تا قدمی در دفاع از اسلام عزیز برداشته باشد .
سرپرستی اردوگاه عملیاتی در صنور خوی ، فرماندهی گروهان در پیرانشهر ، فرمانده گروهان در تیپ 27 محمد رسول الله در جنوب ، جانشینی و مسئولیت عملیات سپاه خوی ، فرماندهی گردان جند الله خوی ، مسئولیت واحد آموزش نظامی سپاه خوی ، فرماندهی گردان حضرت ابوالفضل (ع) تیپ ابا عبدالله الحسین (ع) ، فرماندهی گروه رزمی شهدای مکه ، معاونت عملیات لشکر 3 و فرماندهی تیپهای سوم و دوم لشکر 3 بخشی از نشانه های ایثار و فداکاری این شهید بزرگوار هست .
در طی این مدت چهار بار مجروح گشته و به افتخار جانبازی نائل آمده بود . او در کنار رزم در میدانهای نبرد به تحصیل علوم مختلف پرداخت و همیشه خود را موظف به تحصیل می دانست .
حنیف تاب ماندن در این دنیای فانی را نداشت و به همراه یار دیرینش سردار قهاری شهادت را در آغوش کشیده و به ملوت اعلی عروج کرد و در کنار دیگر همرزمانش آرام گرفت .
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
ای پدر !
ای پدر ای داغدار لاله ها
پاسدار حرمت آلاله ها
عاشقی ، بی ادعایی ، ساده ای
زخمی عشق خدایی ، دلداده ای
جانمازت بوی جبهه می دهد
اشک و آهت بوی بقیع می دهد
از غربت مولا خبر می دهد
آه بابا آه بابا !
راستی یک دست و یک پایت کجاست ؟
گرمی مهر خدا در جان توست
لطف حق در نامه پنهان توست
ای پدر ای پدر!
بی دست و بی پایی ، نیست درد
هست آخر این نشانی های یک مرد
ای عقاب خشم میدان بلا
میدهی انگار بوی کربلا
ای پدر ای آبروی خاک و دین
پاسدار حرمت ایران زمین
گرچه بی بال و پری ، پروانه ای
باغ دلها را تو معنا میکنی
باغ دلها را شکوفا می کنی